خبریجات-این شعر متعلق به شاعری است بزرگ با روحی سترگ به نام مهرداد اوستا، مردی که پیش از شاعر بودن، عاشق بود. بدون عشق، هیچ کس نه شاعر میشود و نه هنرمند.
اوستا شاعری بود هنرمند با قصایدی شکوهانگیز و غزلهایی دلربا. تنها شاعری است در تاریخ ادبیات فارسی که قصایدش بوی یاس غزل میدهد. تک بیتی که در اول مطلب آورده شد شاهدی است بر توانایی این شاعر عاشق و صادق. چه کسی میتواند با چند کلمه ساده و تکرار کلمه «درد» چنین بیتی را بیافریند؟ اوستا جواهرسازی بود یگانه که گوهرها را روی خاتمی که باید بنشاند مینشاند. براستی که از درد سخن گفتن با مردمی که با درد بیگانه هستند بزرگترین درد است، دردی که دردناکتر از هر دردی است. در این سرزمین پهناور مردمی زندگی میکنند که روز و شب در منجلاب درد دست و پا میزنند، گروهی نیز در پس کاخهای آراسته و دربسته بویی از درد نبرده و تا لحظه مرگ نیز نخواهند برد. عدهای از هنرمندان عاشق که قلب جامعهاند، همواره با درد دست و پنجه نرم کرده، میکنند و خواهند کرد، اما مسوول دردشناسی وجود ندارد تا درد آنان را درک کرده و برای دردشان درمانی به ارمغان بیاورد. این هنرمندان دوست دارند هنری را که خداوند در وجود آنان نهاده به مردم عرضه کنند.
این عاشقان به دلایل نامعلوم و به خاطر سیاستهای نامانوس از هنرنمایی محرومند و در گوشه عزلت و حسرت زانی غم بغل گرفتهاند. منظور از این هنرمندان کسانی نیستند که نه درد دین دارند، نه میهن و نه مردم، بلکه هنرمندان شریف و عاشقی است که درد دین دارند، دلشان برای میهن میتپد و به مردم عشق میورزند.
مسوولان سینما، تلویزیون، تئاتر و سایر هنرها، باید به دیدار این هنرمندان عاشق بروند، از آنان دلجویی کرده و خاضعانه بخواهند به عرصه هنر بازگردند و با هنرنمایی خود مردم را با هنر اصیل آشنا کنند. مردم حق دارند به تماشای هنر واقعی که زاده روح و جسم هنرمندان عاشق است بنشینند.
سید رضا اورنگ